کمان افکندن. (آنندراج) (فرهنگ فارسی معین) : هلال را به حریفان نموده ام سنجر که پیش ابروی آن جنگجو کمان انداخت. سنجر کاشی (از آنندراج). و رجوع به مادۀ قبل شود
کمان افکندن. (آنندراج) (فرهنگ فارسی معین) : هلال را به حریفان نموده ام سنجر که پیش ابروی آن جنگجو کمان انداخت. سنجر کاشی (از آنندراج). و رجوع به مادۀ قبل شود
ناخن رساندن بر ساز و امثال آن. پنجه بر تار و رباب و چنگ زدن: ذره و خورشید گر در رقص آید دور نیست ناخن مضراب بر تار رباب انداختیم. ابونصرنصیرای بدخشانی (از آنندراج). ، ناخن گرفتن. به ضرب چوب ناخن دست و پای کسی را انداختن. رجوع به ناخن گرفتن شود
ناخن رساندن بر ساز و امثال آن. پنجه بر تار و رباب و چنگ زدن: ذره و خورشید گر در رقص آید دور نیست ناخن مضراب بر تار رباب انداختیم. ابونصرنصیرای بدخشانی (از آنندراج). ، ناخن گرفتن. به ضرب چوب ناخن دست و پای کسی را انداختن. رجوع به ناخن گرفتن شود
مرادف رنگ خانه ای ریختن. (غیاث اللغات) (آنندراج). پی افکندن. بنیاد نهادن: ز نو میخواهم اندازم بنای عشرت آبادی که روزی خاک و خشت این کهن ویرانه خواهم شد. آصفی (از آنندراج)
مرادف رنگ خانه ای ریختن. (غیاث اللغات) (آنندراج). پی افکندن. بنیاد نهادن: ز نو میخواهم اندازم بنای عشرت آبادی که روزی خاک و خشت این کهن ویرانه خواهم شد. آصفی (از آنندراج)